جدول جو
جدول جو

معنی ناخن گرفته - جستجوی لغت در جدول جو

ناخن گرفته
(خُ نِ گِ رِ تَ / تِ)
ناخنی که سرش را چیده باشند. (آنندراج). ناخن کوتاه شده. ناخنی که آن را چیده و کوتاه کرده اند:
بی یاوری چه کار گشاید ز دست کس
از ناخن گرفته گره وا نمی شود.
میریحیی کاشانی (از آنندراج).
- ناخن گرفتۀ کسی نشدن، قابل مقایسه با او نبودن. در برابر او پست و بی قدر بودن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ / صِ نُ / نِ / نَ دَ)
بریدن ناخن به مقراض یا گزلک و مانندآن. (یادداشت مؤلف). کوتاه کردن ناخن:
ناکس زیاده سر چو شود دست از او بدار
ناخن چو شد بلند، گرفتن سزای اوست.
حاجی گیلانی (از آنندراج).
- ناخن کسی را گرفتن، چندان به پای او زدن تا ناخنهای او فرو ریزد. (یادداشت مؤلف). با چوب یا شلاق بر انگشتان دست و پای کسی زدن
لغت نامه دهخدا
(خُ نِ بِ رِ تَ / تِ)
ناخنی که سرش را چیده باشند. (آنندراج). ناخن گرفته. ناخنی که چیده و کوتاه شده باشد
لغت نامه دهخدا
مشهور. نامی. معروف. نامور. سرشناس: گفتند مردی نام گرفته است. (تاریخ بیهقی ص 412)
لغت نامه دهخدا
کوتاه کردن سرناخن بوسیله ناخن گیر و جز آن ناخن باز کردن، یا ناخن کسی را گرفتن، آن قدربپای وی زدن تاناخنهای او بریزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام گرفته
تصویر نام گرفته
مشهور، معروف: (گفتند مردی نام گرفته است)
فرهنگ لغت هوشیار